برای ببف

   هر ساعت می گذرد و تو نیستی...هر لحظه از نگاهم به روزها،مرا یاد بودنت می اندازد...اینک تو نیستی...اینک...خنده کمتر به لب هایم سلام می کند...امروز هم روزی است از روزهای خاکستری...می دانی کدام روزها را می گویم...همان روزهایی که من و تو را به هم پیوند داد...روزهایی که خندیدیم و گریه کردیم...روزهایی که کنار هم نشستیم و حرف هایمان یکی شد...روزهایی که فکر کردیم نباید باهم باشیم...اما با هم بودیم و به اینجا رسیدیم...به این نقطه که یادت هست و تو نیستی...نقطه ای که یادم هست و خودم نیستم...نقطه ای دور از همه ی غرغرها...نقطه ای فقط بین من و تو...با مهربانی ات...و شوخی های بی مزه و اجباری ام...تغییر کردم...نه؟دیگر نه آن بغل دستی نچسبت هستم،نه آن شاه شطرنجی که در سه حرکت کیش و ماتت می کرد...فقط هستم...دوستت هستم...دوستم هستی...همراه روزهای خوب و بد!



نظرات شما عزیزان:

عروس دایی
ساعت8:31---12 دی 1392
قشنگه

negin
ساعت20:40---11 دی 1392
دوباره بیا تو وبم!
پاسخ:چیزی نبود که؟بیام چی بگم؟!!


صدف
ساعت14:22---11 دی 1392
اشکمو دراوردی بیشعور

(جدی میگم!)
پاسخ:هی...واقعا؟ببخشید...نباید معذرت خواهی کنم،نه؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392 | 15:37 | نویسنده : roshanak |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.